پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

❤وبلاگ محمد پرهام عزیز ما❤

ادامه عید دیدنی....

1391/8/14 8:00
نویسنده : مامان
200 بازدید
اشتراک گذاری

فردای عید رفتیم منزل مادر مامان بزرگ. آخه ایشونم از ساداتن. کلی خوشحال شدن از دیدنمون ولی من کلی گریه کردم.niniweblog.com

فکر کنم دلم درد گرفته بود یا قولنج کرده بودم!ناراحت

بعد از اونجا هم رفتیم منزا خان دایی مامان. شام اونجا بودیم. اینقده که خونه مادر بزرگ بی تابی کرده بوده بودم بابایی به مامان گفت که اگه خونه دایی هم گریه کردم شاممونو برداریمو بریم خونهآخ

البته زندایی جان تونست منو آروم کنه و ما تا دیروقت مهمونی رو ادامه دادیم. البته من واقعا همکاری کردمامژه

گفته بودم که من خیلی با مرامم. خوب میخواستم به مامان و بابا هم خوش بگذره دیگه.چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سحرمهینی
24 آبان 91 7:34
خوب حق داره بچه مهمونی بعضی اوقات ما آدم بزرگ ها رو هم کلافه میکنه