پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

❤وبلاگ محمد پرهام عزیز ما❤

کامیون سواری

یکی از بازیهای مورد علاقه آقا پرهام اینکه سوار کامیونش می شه و ما هم می کشیمش و تو خونه می چرخونیمش! درضمن دیگه تا گوشی رو میگیره میذاره دم گوشش و مثلا شروع به حرف زدن میکنه! ....الو.... این بارا چی شد؟؟؟؟ ...
7 آبان 1392

سالگرد ازدواج مامان و بابا

امسال سالگرد ازدواجمون یه رنگ و بوی دیگه داره. چون پرهام عزیزما کنار ماست و این بزرگترین و قشنگ ترین هدیه ایه که خدا به ما داده. گرچه تو رستوران کمی خسته بودی و ما مجبور شدیم هول هولی غذامونو بخوریم و دیگه وقت زیادی برای جشن نداشتیم! امیدوارم در سایه الطاف خدا خونواده کوچیک ما به کمال برسه. ...
18 مهر 1392

سفر به گرگان

روز دوشنبه18 شهریور یاعت 5 صبح به همراه دوستان شیرازیمون ( خاله سارایینا) به طرف گرگان حرکت کردیم. یه روز به بندر ترکمن رفتیم و یه خریدایی هم کردیم. هوا گرم و شرجی بود. یه روز به کردکوی رفتیم واقعا زیبا بود و رویایی.   ...
1 مهر 1392

جشن تولد(2)

همونطور که قبلا گفتم قرار بر این شد که دو تا جشن تولد برای آقا پرهام گل بگیریم. جمعه 22 شهریور جشن دوم با حضور بستگان مادری گل پسر در رستوران گل یخ برگزار شد. البته باز هم پرهام کوچولوی ما خسته شد و .... دفتری هم برای یادداشت یادگاری در نظر گرفتیم که در هر دو مهمانی عزیزان لطف کردن و برای پرهام یادگاری نوشتن: متاسفانه پسرخاله جون پرخواب بود و من ازش عکسی ندارم در اینجا دوتا نکته رو باید بگم! یک: تم تولد پو انتخاب شده بود و در تولد اول همه چیز تم پو داشت ولی در تولد دوم وقتی بابایی گل پسری دفت کیک سفارش بده انقد از کیک باب اسفنجی خوشش اومده بود که این طرح رو سفارش داد و البته کار خیلی خوبی کرد چون واقعا زیبا بود...
23 شهريور 1392

جشن تولد(1)

بالاخره برنامه ولد به این صورت در نظر گرفته شد که روز جمعه ١٥ شهریور که روز تولد پرهام عزیز ماست جشن تولدی با حضور بستگان بابای گل پسر و هفته دیگه جمعه هم جشن دیگه ای با حضور بستگان مامان گل پسر برگزار بشه. تم تولد پو انتخاب شد. پنج شنبه شب آقا پرهام پابه پای ما بیدار بودیم و حتی گاهی از خستگی چند ثانیه سرش رو زمین می ذاشت و دوباره بلند میشد و نگاه می کرد ما چه می کنیم!!! البته قابل حدسه که پرهام کوچولوی ما خیلی خسته شد. و این هم هدیه پرهام به مادرجون و پدرجون: عکس پرهام روی شاسی و البته مشابه همین رو برای مامان جون و باباجون آماده کردیم که هفته دیگه تقدیمشون میکنیم. ...
16 شهريور 1392

پیک نیک در لواسانات

جمعه اول شهریور به همراه دایی یحیایینا رفتیم لواسون. گل پسر به همراه بابایی کلی کوهنوردی کرد. زنبورای زیادی اونجا بودن و علیرغم اینکه خیلی مواظب پرهام بودیم ولی سر نهار گل پسر رو دو بار نیش زدن.  بمیرم براش کلی گریه کرد. سریع پیاز و آبلیمو زدیم رو محل گزیدگی و نیش خنثی شد.   ...
10 شهريور 1392

سفر به اصفهان

روز چهارشنبه 6 شهریور 1392 صبح خیلی زود به سمت اصفهان راه افتادیم. تو این سفر مادرجون هم همراه ما بودن. چون گل پسر خواب زده شده بود هی تو را می خوابید و بیدار میشد. وقتی رسیدیم استراحتی کردیم و بعد یه چرخی نو محوطه زدیم. یه انار کوچولو هم برای پرهام نازم از درخت چیدم:   چهار شنبه شب رفتیم نقش جهان. مادرجون برامون یه ساعت دیواری که روش میناکاری,خاتم کاری و مینیاتور کار شده بود برای یادگار برامون خریدن. دستشون درد نکنه. روز پنچ شنبه صبح رفتیم باغ پرندگان. انقد که به پرهام گفتیم: پرهام! توتو... ببین.. پرهام هم می گفت! نهار هم بریونی غذای معروف اصفهان رو خوردیم. عصر پنج شنبه هم رفتیم کارتینگ. گل پسری رو پیش مادرجو...
9 شهريور 1392