ویزیت دکتر
امروز نوبت دکتر مامان بود تا خیالش از وضعیت من راحت شه.
وقتی دکتر صدای قلب منو شنید گفت که تعدادش بالاست و باید یه نوار قلب از من بگیره. بیچاره مامان کلی نگران شده بود. دکتر گفت یه چیز شیرین بخوره و بعد بره نوار قلبو بگیره.
میدونین اون وقتی نگران میشه ساکت میشه و میره تو خودش. شاید دلم براش سوخت ولی خوب...
بابا هی سعی میکرد با شوخی آرومش کنه ولی خوب دیگه اونم چیزی نمیگفت و توخودش فکر میکرد. البته من که میدونم چیا میگفت!
داشت تو دلش دعا میکرد مشکلی نباشه و وقتی خوابید تا نوار رو بگیرن من که همیشه فوتبال بازی میکردم حس تکون خوردن نداشتمو مامان رو بیشتر نگران کردم!
دکتر وقتی نوار رو دید گفت مشکلی نیست. البته با معاینه مامان فهمید قلب مامان هم ضربانش تند تره. مثل اینکه از این نظر من مثل مامانم.
مادر بودن چه حس عجیبیه. دلش میخواد جونش رو هم بده اما کوچکترین مشکلی برا فرزند پیش نیاد.
خدایا خوت به مامان من و همه مامانای خوب کمک کن و نذار هیچ غصه ای بخورن.
وقتی دکتر صدای قلب منو شنید گفت که تعدادش بالاست و باید یه نوار قلب از من بگیره. بیچاره مامان کلی نگران شده بود. دکتر گفت یه چیز شیرین بخوره و بعد بره نوار قلبو بگیره.
میدونین اون وقتی نگران میشه ساکت میشه و میره تو خودش. شاید دلم براش سوخت ولی خوب...
بابا هی سعی میکرد با شوخی آرومش کنه ولی خوب دیگه اونم چیزی نمیگفت و توخودش فکر میکرد. البته من که میدونم چیا میگفت!
داشت تو دلش دعا میکرد مشکلی نباشه و وقتی خوابید تا نوار رو بگیرن من که همیشه فوتبال بازی میکردم حس تکون خوردن نداشتمو مامان رو بیشتر نگران کردم!
دکتر وقتی نوار رو دید گفت مشکلی نیست. البته با معاینه مامان فهمید قلب مامان هم ضربانش تند تره. مثل اینکه از این نظر من مثل مامانم.
مادر بودن چه حس عجیبیه. دلش میخواد جونش رو هم بده اما کوچکترین مشکلی برا فرزند پیش نیاد.
خدایا خوت به مامان من و همه مامانای خوب کمک کن و نذار هیچ غصه ای بخورن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی