ختنه سرور
دیروز، یعنی اول مهر، من کوشکولوی نازنازی رو بزور بردن برای ختنه کردن. هرچی گفتم بابا من نی نی ام، گناه دارم، هنوز جون ندارم، یکم صبر کنید حالا، فرار که نمیکنم و ...، هیچکیه هیچکی گوش نکرد. مخصوصا اون بابای بی معرفت که اصرار داشت حتما همین امروز انجام بشه!!! خلاصه اشکمو در آوردن. منم تا تونستم گریه کردم تا دیگه منو اذیت نکنن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی