امروز بابایی و مامانی تصمیم گرفتن برای اولین بار منو ببرن حمام. البته فکر نکنین من پسر چرک و پرکی هستم و تاحالا حموم نرفتما. نه! تا حالا مامان بزرگم منو میبرد حموم، ولی الان که نیست، مامان و بابا منو بردن حموم. چی تعریف کنم براتون!! نمیدونم چرا مامان و بابا فکر کردن من جوجه اردکم و اشتباهی اومدم لای آدما!! اینقدر آب و کف به خوردم دادن که حد نداره. اولش اومدم یکم گریه کنم بلکه دست از سرم بردارن، بابایی همون موقع یه کاسه آب ریخت رو سرم و منم که تازه دهنم رو باز کرده بودم، نصفشو نوش جان کردم! با اون مغز کوچولوم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم بهتره گریه مریه رو بیخیال شم و دعا کنم که بابا و مامان بتونن با موفقیت ماموریتشون رو با ...